جدول جو
جدول جو

معنی خانه سرخ - جستجوی لغت در جدول جو

خانه سرخ
(نِ سُ)
دهی است از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در سی هزارگزی باختر بندرعباس و سر راه مالروضمیر- بندرعباس. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری. سکنۀ آن 573 تن که شیعی و سنی مذهب و فارسی زبانند. آب دهکدۀ مزبور از چاه تأمین میشود و محصولش خرما است. اهالی به کشاورزی و صید ماهی گذران میکنند، در آنجا یک پاسگاه گارد مسلح گمرک و دبستان وجود دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه سوز
تصویر خانه سوز
خانمان سوز، ویژگی امری یا چیزی که باعث نابود شدن و از میان رفتن خانه و خانواده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله سرخ
تصویر لاله سرخ
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، شقایق النّعمان، الاله، لالۀ حمرا، شقایق نعمان، آذرگون، آلاله، آذریون، لالۀ نعمانی، لاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانه سر
تصویر شانه سر
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانه سرک، بوبه، بوبک، پوپو، پوپش، بدبدک، کوکله، پوپ، بوبو، مرغ سلیمان، شانه به سر، بوبویه، پوپک، پوپؤک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک سرخ
تصویر خاک سرخ
نوعی خاک به رنگ سرخ که دارای مقدار زیادی اکسید آهن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانه سرک
تصویر شانه سرک
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپؤک، پوپک، مرغ سلیمان، کوکله، شانه سر، بوبو، شانه به سر، پوپ، پوپش، بوبه، بوبک، پوپو، بوبویه، بدبدک
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ / دِ)
کسی که در یک خانه قرار نگیرد و از این خانه به خانه دیگر رود، کوچه گرد. متحرک:
همی رفتند و می گفتند کاندرحسن فرد است این
مه سینه نشین است این نه ماه خانه گرد است این.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ تَ / تِ)
کسی که سبب رسوایی خانواده گردد. (ناظم الاطباء). چیزی که موجب آتش زدن و بر باد دادن خانواده شود. سوزندۀ خانه و خانمان:
در خرمن نشاطم افتاد آتش غم
تا عشق خانه سوزم در سینه کرد منزل.
سنائی (از آنندراج).
بشب سنگ بالایی ای خانه سوز
چرا سنگ زیرین نباشی بروز؟
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(نِ خُ رُ)
دهی است از دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در چهار هزارگزی شمال خاوری کلیبر و چهار هزارگزی شوسۀ اهر - کلیبر. این ده کوهستانی و معتدل و دارای 81 تن سکنه است که شیعی مذهب و ترک زبانند. این دهکده از چشمه مشروب میشود و محصولاتش غلات است. اهالی با کشاورزی و گله داری گذران میکنند و از صنایع دستی جاجیم میبافند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 187)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بُ)
عمل خانه بردن. عمل غارت و دزدی:
رقص در پایشان بزخمه گری
ضرب در دستشان بخانه بری.
نظامی.
شاه دانست کان چه شیوه گری است
دزد خانه بقصد خانه بری است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ سَ رَ)
تصغیر شانه سر و نام دیگری است هدهد را. (از برهان قاطع) (از آنندراج). شانه بسر. شانه سر. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به شانه سر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ مُ)
آشیان پرندگان. (ناظم الاطباء). لانه. آشیان. عش. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. واقع در 54هزارگزی شمال باختری دیواندره و 11هزارگزی شمال شوسۀ سقز. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 240 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود و محصولاتش غلات، حبوب، توتون، روغن و پشم است و اهالی به کشاورزی گذران میکنند. از صنایع دستی آنان پشم ریسی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 42هزارگزی شمال برازجان و 7هزارگزی رود خانه شاپور. دامنۀ کوه و هوای آن گرمسیر وسکنۀ آن 150 تن است. آب آن از رود خانه شاپور و چاه تأمین میشود. محصولات آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کِ سُ)
خاک رس. رجوع به خاک رس شود
لغت نامه دهخدا
(لِ سَ)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. واقع در 12 هزارگزی جنوب لنگرود و یک هزارگزی خاور بجارپس. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. 110 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از شلمان رود و محصول آن برنج و چای و شغل اهالی زراعت است. راه این ده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ مَ)
خانه شوهر. خانه زوج: خانه ارثی بچه های فلانی خانه مرد است نه خانه زن
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ مِرْ ری)
برج حمل و عقرب. رجوع ب خانه ستاره شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ سُ)
دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان، واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری مشیز و سر راه مالرو مهرشهاب به چهارطاق، با 150 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ نَ)
خانه هایی که برای مهره های نرد در تخته نرد است:
خانه ظالم بهم تا چشم میزد روزگار
رنگ بنیادش بجا چون خانه های نرد بود.
شوکت (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
از دهات شاه کوه و ساور مازندران. (از سفرنامۀ استرآباد و مازندان رابینو ترجمه فارسی ص 169)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار. واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری رامسر و2هزارگزی جنوب شوسۀ رامسر به شهسوار و کنار راه فرعی سادات محله به مشاکلایه. این دهکده در دشت قرار دارد، و آب و هوای آن مرطوب و مالاریایی است. تعداد سکنۀ آنجا 100 تن که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از رود خانه نسا رود و محصول آن برنج و چای و مختصری مرکبات و ابریشم است. اهالی آنجا بزراعت گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 105)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
ناحیه ای است در عباسی و یک جانب ’مضافات’ آن میباشد. یعنی ’مضافات’ که از بلوکهای عباسی است حدودش از قریۀ نخل ناخدا به بندر خمیر و از کوش تا خان سرخ و مرکزش بندرعباس است. (از جغرافیای غرب ایران تألیف بهمن کریمی)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
دهی است جزء دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 23 هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 2 هزارگزی شوسۀ رودسر به شهسوار. این ده در دامنۀ کوهسار قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مرطوب و سکنه اش 135 تن است که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از چشمه و محصول آن برنج و مرکبات و چای و شغل اهالی زراعت و نمدمالی و راه این دهکده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ص 98)
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ تَ /تِ)
برندۀ اثاث خانه. ربایندۀ اثاث خانه. دزد. سارق. ج، خانه بران:
چو دزد خانه بر کالا همی جست
سریر شاه را بالا همی جست.
نظامی.
من بسختی ب خانه دگران
خانه من بدست خانه بران.
نظامی.
گر سه حمال کارگر داری
چار جمال خانه برداری.
نظامی.
نقطه گه خانه رحمت تویی
خانه بر نقطۀ زحمت تویی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لِ سَ)
دهی است جزء دهستان اسالم بخش مرکزی شهرستان طوالش. واقع در 15 هزارگزی جنوب هشت پرکنار شوسۀ انزلی به آستارا. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای مرطوب و مالاریایی. 221 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی و طالشی زبانند. آب آنجا از رود خانه کلاسرا و محصول آن برنج وابریشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت است، 15 باب دکان کنار شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ سُ)
چیزی است مثل خاک، که از کان سرب بدست می آید و نهایت بدبو باشد. (آنندراج) :
’خاکۀ کان مومیائی و سرب’. اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بَ رِ)
کنایه از برج حمل است. (انجمن آرای ناصری) :
شرف شمس به خانه بره نیست
شرف شمس به واو قسم است.
خاقانی (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بَ)
دهی است از دهستان بناجو بخش بناب مراغه، واقع در4هزارگزی جنوب بناب و یکهزار گزی باختر راه ارابه روبناب به میاندوآب. ناحیه ای است واقع در جلگه، باتلاقی، معتدل و مالاریایی، دارای 1112 تن سکنۀ شیعی مذهب و ترک زبان. این ده از رود خانه صوفی چای و چاه مشروب میشود. محصولات آن غلات و کشمش و بادام و حبوبات است واهالی آن با کشاورزی گذران میکنند. و راه آن مالرو است. این ده از دو محل بفاصله 3/5 هزارگزی بنام خانه برق جدید و قدیم تشکیل یافته و سکنۀ خانه برق قدیم 651 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 187)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ سُ)
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیّه. واقع در 24500 گزی شمال باختری ارومیّه و 2500 گزی باختر شوسۀ ارومیّه به سلماس. ناحیه ای است واقع در دامنۀ کوهسار با آب و هوای معتدل و سالم و دارای 580 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. آب این دهکده از بازلوچای و محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوبات و کشمش است. اهالی آنجابکشاورزی اشتغال دارند و صنایع دستی آنها جوراب بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شانه سرک
تصویر شانه سرک
هدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه سر
تصویر شانه سر
هدهد
فرهنگ لغت هوشیار
زندگی سوز، زندگی بربادده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هدهد، شانه به سر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان قره طغان بهشهر، زمین مسکونی، خانه سرا
فرهنگ گویش مازندرانی